خرقه
درباره وبلاگ


اگر از خرقه كسي درويش بودي رئيس خرقه پوشان ميش بودي

پيوندها
زمزمه هاي عاشقانه
سوژه خنده
سوژه خنده
دخترونه
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خرقه و آدرس spand.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 32537
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
اسماعیل

آرشيو وبلاگ
خرداد 1390
بهمن 1389


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 3:55 :: نويسنده : اسماعیل

امروز هم به اندازه تكرار روزهاي قبلي خسته

و درمانده از راهي ناپيدا

جاداه اي در هم پيچيده

امروز هم از تكرار خود خسته

جاده از پيچ ناپيداي خود در راه مانده

امروز خسته

جاده خسته

 
پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : اسماعیل

شنيده اي كه مي گويند قبل از اين كه حضرت آدم پا بر كرۀ زمين بگذارد مخلوقاتي به شكل انسان در اين كرۀ خاكي زندگي مي كردند. اين لطيفه نيست. يك نظريه است و هواداران فراواني هم دارد. پس قبل از آدم بشر روي كرۀ زمين زندگي مي كرده. پس چرا مي گويند آدم ابوالبشر و از بچگی در گوش ما مي خوانند كه حضرت آدم اولين آدم روي كرۀ زمين بوده. اگر اين نظريه را بپذيريم پس نظر داروين در مورد پيدايش بشر منطقي به نظر مي رسد و اين منافاتي با اعتقادات ما مبني بر خلقت آْدم توسط خداوند ندارد. چرا كه خداوند انسان را خلق كرد و به زمين فرستاد. در روي كرۀ زمين بشر زندگي مي كرد. پس براي ازدواج هابيل و قابيل فرشته فرستاده نشد و يا با خواهران خود ازدواج نكردند. بلكه با جنس مونث بشر ازدواج كردند و نسل انسان يا آدمي يا بشر زياد شد. انسان داراي دو جنبۀ روحاني و زميني شد. همين تضادي كه در وجود ما هست. نظر شما چيه. خوشحال مي شم در اين مورد نظر بدهيد و راهنمايي كنيد.

 
سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, :: 3:26 :: نويسنده : اسماعیل

بي تو در آسمان تنهايي ام گم مي شوم 

 
جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : اسماعیل

 

دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند             گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت                با من راه نشين بادۀ مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست كشيد                با من راه نشين ساغر شكرانه زدند

آتش آن نيست كه از شعلۀ آن خندد شمع       آتش آن است كه بر خرمن پروانه زدند

شكر ايزد كه ميان من و او صلح افتاد              صوفيان رقص كنان ساغر شكرانه زدند

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد